بازی کامپیوترینقد و بررسی
نقد و بررسی بازی دزیره (Désiré)
دزیره، اثر متفاوت و مستقل فرانسوی
بازیهای مستقل همواره به خلاقیت و نمایش فراتر از چهارچوب و کلیشه شناخته میشوند. عدم وابستگی مالی و محدودیتهای فنی، ایجاب میکند که بازیساز مستقل به مسائل تازهتر بپردازد. سیلوین سشیا (Sylvain Seccia) بازیساز فرانسوی، دست به توسعه بازی اینچنینی به نام Désiré (دزیره) زد و با نمایش پلیدیهای جامعه از دید پسرکی منزوی به اسم دزیره توانست توجهها را به خود و محصولی که ساخته جلب کند. بازی برای رایانههای شخصی و سیستم عاملهای اندروید و IOS منتشر شده است.
دزیره با سبک ماجراجویی پوینت اند کلیک (Point And Click) دو بعدی، داستان زندگی و تعاملات اجتماعی پسری با همین نام است که از کودکی تا بزرگسالی او را همراهی میکنید. بازی با سکانسی آغاز میشود که معلم دزیره از او میپرسد که چرا او مثل بقیه تصویر خورشید را نقاشی نمیکند، پاسخ دزیره چنین است :
اما من هرگز خورشید رو ندیدم. تو ذهن من همیشه شبه!
روایت تلخ و غمانگیز، هسته اصلی بازی
شاید چند دقیقه زندگی کردن ما به جای دزیره، در این دنیای کثیف و سرد و پر از ناهنجاری جنسی، اخلاقی، اجتماعی بزرگترین خواسته سازنده بازی بوده. پسرکی که با بیماری کوررنگی دست و پنجه نرم میکند و از همان ابتدای حضور در اجتماع متوجه تفاوت خود با بقیه شده، اعتماد به نفس خود را نمییابد و انزوا میگزیند. البته این کوررنگی و سیاه و سفید بودن دنیا از نظر دزیره فقط جنبه ظاهری و بصری ندارد بلکه معنا و مفهومی فراتر از این را در خود گنجانده. به عنوان بازیکن، شما باید دزیره را از کودکی و دوران مدرسه تا بزرگسالی و پایان راهش در ۵ قسمت همراهی کنید و ببینید که او دنیا را چگونه میبیند.
ارتباطات و زندگی اجتماعی
مدرسه اولین اجتماع بعد از خانواده است که دزیره خود را در آن میبیند. کوررنگی دزیره که موجب انزوا و از دست رفتن اعتماد به نفس او شده، او را در دنیایی متفاوت قرار داده و باعث شده که هم او دیگران را طور دیگری ببیند و هم دیگران او را. لذا ذهن او پر شده از شخصیتهای خیالی و گفتگوهایی که در واقع افکار خود اوست اما به صورت دیالوگهای خیالی درآمدهاست. زمانی که دزیره از آزار و اذیت شدن توسط همکلاسی خود دیوید (David) به ستوه میآید، در گفتگو با پیرمرد دانای ساخته ذهن خود تصمیم میگیرد که بدی را با بدی پاسخ دهد و با افشاگری جنسی و چاپ و انتشار تصاویر مستهجن مربوط به دیوید، به نوعی خود را از دست او رها کند.
مهمترین ارتباط و تعامل او با الما (Elma) است که اولین تجربه عاشقانه دزیره را شامل میشود. دزیره که شیفته او شده، برای جشن تولد الما، اجاره کردن یک شب در یک کافه، یک پیانو و اجرای زنده الما را به او وعده میدهد. از آنجایی که دزیره توانایی مالیاش به اندازه وعدهاش نیست، ناچار میشود با دزدی کردن، پاپوش ساختن برای همکارش و با دورویی و ریا بالاخره وعده خود را به هر زحمتی شده جامه عمل بپوشاند، اما درست در زمانی که الما باید در کافه حاضر شود، به دزیره پیام میدهد که امشب را با افراد دیگری میگذراند. این آبشار سرد بر پیکر دزیره، او را بار دیگر به آغوش دوستان خیالیش میسپارد تا شاید بتواند خود را آرام کند… عشقی وجود ندارد…من هرگز او را دوست نداشتم…و جملاتی از این قبیل.
ماجرای اخیر، همان سر سوزن زیبایی که با عشق و دوست داشتن در زندگی دزیره به وجود آوردهبود را از بین برد و او را به فاحشهخانه و پس از مدتی به آفریقا و کنج انزوا فرستاد.
چرخه منفی
از همان ابتدا، دزیره به علت دور بودن از اجتماع و زاویه دید متفاوت و زندگی پر پیچ و خمش، قادر است زشتیهای ملال آور و بیماریهای گوناگون اجتماعی را ببیند. از روانپزشک پدوفیل و کشیش فاسد و همکلاسی حسود و تمسخر دیگران گرفته تا بیبندوباری و کینهتوزی و بدقولی و دزدی، دزیره همه را میبیند و از میانشان میخزد و روحش آزرده میشود. اما آنجا وحشتناک میشود که تن دزیره هم به سیاهی خورده و سیاه میشود؛ نمیتواند میان این همه بد زندگی کند و بد نشود. از همان لحظه که تصمیم میگیرد دیوید را رسوا کند، تا آنجا که برای عملی کردن وعدهاش همکارش کوین (Kevin) را وارد توطئه میکند و آنجا که خیلی راحت دست به دزدی میزند، همه اینها نشان میدهد که مثبتها در چرخه منفی قرار گرفته و منفی میشوند، با این وجود گویی هیچ خبری از چرخه مثبت در بازی نیست.
پایان بندی و چرخه مثبت
پس از گذران سالها، دزیره ناگهان ملوان پیری را به یاد میآورد که در کودکی با او ملاقات کرده بود و یک کتاب دست نویس را که در آخرین لحظات زندگیاش نوشته بود به دزیره هدیه داده بود. ملوان گفته بود که تمام رازهای زندگی و هر آنچه در سفرهای طولانی خود از زندگی دیده و فهمیده را در کتاب خود آورده است اما دزیره بیتوجه، کتاب را به برادر خود داده بود تا چیزی که میخواست را بگیرد. حال دزیره برای بدست آوردن کتاب به شهر لیون بازمیگردد و طی ماجرایی آنرا از پیرمردی دزدیده و به کلیسا میرود تا بتواند کتاب را بخواند و راز زندگی را دریابد. هنگامی که دزیره کتاب را باز میکند و میخواند، برای اولین بار رنگها برایش پدیدار شده و شیشههای رنگارنگ پنجره کلیسا، انوار چشم نواز را بر زمین کلیسا میاندازند.
دزیره به همان چیزی رسید که میخواست؛ راه رهایی از چرخه منفی. اما اینبار یک تصمیم متفاوت میگیرد، اینبار اشتباه نمیکند و به جای اینکه کتاب را نزد خود نگه دارد، آنرا به لیا (Lea) دختر کوچک یتیمی میدهد و از او میخواهد که آنرا بخواند و سپس به کودک دیگری بدهد تا چرخه ادامه پیدا کند. این چرخه مثبت مدتها پیش توسط ملوان ایجاد شده بود اما دزیره در گیر و دار رسوا کردن دیوید (افتادن در چرخه منفی)، کتاب را نخوانده معامله کرده بود و حال و پس از ۱۸ سال میخواهد با ادامه دادن چرخه مثبت آنرا جبران کند. آخرین گفتگوی خیالی دزیره با مسیح خیالیاش صورت میگیرد و دزیره طی این گفتگو بیان میکند که حس خوبی از هدیه دادن آن کتاب دارد و از اینکه خودش از آن استفاده نکرد و آنرا به کس دیگری داد هرگز پشیمان نیست.
فراز و نشیب گیمپلی
مسیر پر پیچ و خم روایت داستانی بازی، مملو است از معماهای متنوع تا به طی کردن پلکان و رسیدن به پایان بازی کمک کند. نکتهای که نمیتوان از آن به سادگی گذر کرد، بالانس و تعادل معماهای بازی است. هر چند تکمیل معماها به گونهای استادانه و هنرمندانه سیر روایت داستان را شکل میدهد اما معماها به لحاظ استاندارد در درجه مناسبی قرار نمیگیرد. به طورمثال، قسمت اول بازی (۱۹۹۲) آنقدر پیچ و تابتان میدهد که سردرگم میشوید و سررشته حل پازل از دستتان خارج میشود، به خصوص که در این قسمت بازی حالت جهان باز به خود میگیرد و مسیر مشخصی جلوی پایتان قرار نمیدهد. یا گاهی لازم است روی بعضی اشیاء دوبار کلیک کنید تا اکشن صورت بگیرد، در حالی که روند چنین نیست و با یکبار کلیک روی همه اشیاء یا اکشن صورت میگیرد یا قابلیت اکشن نداشته و فقط توضیحات ارائه میشود.
آرت استایل، موسیقی و اثرگذاری بر مخاطب
برای اینکه بیشترین اثرگذاری بر مخاطبین صورت بگیرد، لازم است که جلوههای دیداری و شنیداری را جدی گرفته شوند چراکه بسیار تعیینکننده هستند. بکگراندها و تصاویر محیط بازی بسیار دلنشین و کاربر پسند هستند، از طرفی پیانوی غمانگیزی که در پیشزمینه اجرا میشود هر چه بیشتر با تم غمآلود بازی اخت شده و فضا را تاریکتر میکند. اما متاسفانه این پیانو تنها چیزی است که در طول بازی میشونید، یعنی نه صدا از کاراکتر در میآید، نه از اتفاقات محیط و نه از هیچ چیز دیگری. با وجود اینکه موسیقی پیانو به خوبی روی بازی سوار است اما وقتی متوجه میشوید که کاراکتر در حال صحبت کردن است اما هیچ صدایی ندارد بدجور تو ذوقتان میخورد.
نقطه ضعف دیگر آن است که گاهی مجبور میشوید چند دقیقه بدون وقفه به سخنان شخصیتهای بازی گوش بدهید. سخنرانی طولانی سسیل (Cecile) درباره فمنیسم، توضیحات مدیر فاحشهخانه درباره علاقه جنسیاش و هزاران دیالوگ دیگر که شاید علاقهای به شنیدن آنها، آن هم در حالی که طرفتان متکلم وحده است نداشته باشید. حتی امکان اظهارنظر (موافق یا مخالف) با دیالوگ در این هنگام وجود ندارد و به عنوان خط اصلی داستان باید همه را به گوش بسپارید. علاوه بر ملالآور بودن و خستهکننده بودن، این طور مستقیم سخن گفتن از تاثیر آن بر مخاطب میکاهد (البته شاید قصدشان هم همین بوده).
تعامل با بازیکن هم به عنوان آخرین فاکتور اثرگذاری، بیشتر به شخصیت خود بازیکن و شباهتش به دزیره مربوط میشود اما به طور کلی در سطح مناسبی قرار دارد.
جمع بندی
حتی بهترین بازیهای تاریخ با بودجههای کلان و تیمهای توسعه چندصد نفره هم بینقص نیستند و هر بازی ضعف و قوت خود را دارد، Désiré هم مستثنی نبوده و نواقصی دارد، اما میتوان گفت به عنوان یک بازی مستقل، بدون بودجه و منبع انسانی آنچنانی، نتیجه نهایی تحسین برانگیز است. آیا این بازی توانست شما را تحت تاثیر قرار دهد؟ آیا توانست شما را به تفکر درباره جامعه اطرافتان وادار کند؟ آیا دزیره توانست نگرش خود از جامعه را به خوبی به شما انتقال دهد؟ منتظر نظراتتان هستیم.
با سپاس از مقاله های شما .
ممنون از شما که زمان گذاشتید و مطالعه کردید 🙂
دزیره معنی خاصی داره؟؟
خود کلمه Désiré یک اسم خاص در زبان فرانسوی هست، در تاریخ هم اسم معشوقه ناپلئون بناپارت بوده.
فکر نمیکنم معنی خاصی داشته باشه اما ممکنه به کلمه Désirée که به معنی «مطلوب» هست مرتبط باشه.
من بازیش نکردم اما اسمش رو تو لیستهای مختلف خیلی دیدم
فکر کنم لازمه یه روز امتحان کنم 🙂
اگر این سبک رو دوست دارید حتما دزیره ارزش امتحان کردن رو داره. شک نکنید!