بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از جنگ جهانی اول، سه مکتب معروف در سه کشور ایجاد شد که این مکاتب تاثیرات بسیار زیادی روی سینما داشتند. پایدارترین جنبش از بین این سه جنبش، جنبش امپرسیونیسم فرانسه بود. در ادامه قصد داریم به شرح تاثیرات این مکاتب بر روی سینما ی آن کشور ها بپردازیم.
این سه مکتب عبارت بودند از:
۱ – اکسپرسیونیسم آلمان
۲ – امپرسیونیسم فرانسه
۳ – مونتاژ شوروی
در مورد سینمای اکسپرسیونسم آلمان در مقالههای جمهوری وایمار توضیحاتی داده شد (برای کسب اطلاعات بیشتر به این مقالات در سایت، مراجعه کنید.)
سوگواری سینما فرانسه برای خود
ولی اگر بخواهیم مروری بر آن داشته باشیم و توضیحات کمی هم در مورد آن بدهیم، این سینما تقریبا همان سینمای سوگ بعد از جنگ جهانی اول است، که همه چیز در آن شکلی عجیب، تازه و ترسناکی به خود گرفته؛ از نورپردازی مورد استفاده در فیلمهای ترسناک گرفته تا اجسام عجیب و غریب و هولناک.
فیلم مطب دکتر کالیگاری
یکی از نمونههای بارز این فیلمها، فیلم «مطب دکتر کالیگاری» است؛ در این فیلم همانطور که مشاهده میشود صندلیها بعضا بسیار بلند هستند و ضخامتشان از پایین به بالا کم و کمتر میشود! مسئولانی که روی آن صندلیها نشستهاند در ارتفاع چند متری از سطح زمین هستند! دیوارها رنگهایی بسیار عجیب دارند (در واقع آنها قسمت زیادی از محیط را نقاشی میکردند)، پنجرهها حالت چهارضلعیایی غیرعادی دارند، و به طور کلی تقریبا کل فیلم، حول محورهای ترسناک میگردد.
این فیلم روایتگر داستان یک بیمار روانی است که در ذهن خود چیزهای عجیبی را متصور میشود، و آن کاراکترها و محیط واقعی را با یکدیگر مخلوط کرده و یک دنیای دیگر برای خود تصویر میکنند و … . این همان سینمای سوگواری بعد از جنگ جهانی اول آلمان است.
سینمای امپرسیونیسم آلمان
حال میخواهیم سینمای امپرسیونیسم آلمان را تا حد کافی تشریح نماییم:
این سینما به میزان کمتری به دنبال روایت داستان بود، و دغدغهای در این مورد نداشت و تمرکز و محوریت اصلی آن بر روی نمایش جلوههای بصری قرار گرفته بود. همچنین علاقه عجیبی به سیر در ذهنیات کاراکترها در این فیلمها دیده میشد؛ یعنی در سیر فیلمهای مربوط به این مکاتب، فیلم در ذهنیات و تخیلات کاراکترهایش وارد میشود و آنان را به مخاطب نشان میدهد. همچنین این سینما دنبال رقابت با سینمای آن زمان آمریکا بود.
امپرسیونیسم فرانسه
نظر سینمای امپرسیونیسم فرانسه در مورد هنر دقیقا نقطه مقابل نظر مکتب رئالیسم بود؛ آنها اعتقاد داشتند که صرفا یک تجربهی شخصی را به تصویر بکشند و مخالف واقعیت کار کنند. در واقع اعتقاد آنها این بود که هنر را چیزی میدانستند که ذهنیت خود آدم را به مخاطب القا کند و در واقع تجربهی شخصی را به تصویر کشیده تا یک احساس فرّار را در مخاطب بهوجود بیاورد و تولید هیجان کند!
پس دو ویژگی کلی را برای این سینما برشمردیم: یکی شیفتهی جلوهی بصری بودن آنها و دیگری، کند و کاو در ذهن کاراکترهای فیلم و نشان دادن خاطرات بازیگر…
برای نمایش ویژگی دوم تکنیکهایی هم وجود داشت؛ به این دلیل که در آن زمان جلوههای ویژه کامپیوتر وجود نداشت، آنها با کارهایی خاص این جلوهها را تولید میکردند. برای مثال از پشت شیشه فیلمبرداری میکردند تا صحنه رویایی شود! یا حتی تا همین چند سال پیش هم برای ساختن یک صحنه رویایی، کرم وازلین را روی لنز دوربین میمالیدند و از نورپردازی خاصی استفاده میکردند تا صحنه رویایی شود!
آنها تکنیکهای خاص دیگری هم داشتند. مثلا استفاده از کادربندی کج و یا تدوین ضرب آهنگی یا همان تغییر سریع صحنه برای القای حس هیجان و…
در قسمت دوم مقاله قصد داریم در مورد سینمای فرانسه دردههی ۲۰ صحبت کنیم و همچنین شباهت بسیار عجیبی که با سینمای امروز ما دارد را بررسی کنیم!
با الفبایت همراه باشید…