انیمیشننقد و بررسی
نقد و بررسی انیمیشن داستان اسباب بازی ها ۴
با سلام، خدمت شما هستیم با یکی دیگر از مقالات نقد و بررسی انیمیشن، هفته پیش به نقد انیمیشن جدید پیکسار، Onward پرداختیم که میتوانید از طریق لینک زیر آن را مشاهده کنید.
نقد و بررسی انیمیشن onward
امروز با نقد و بررسی انیمیشن دیگری از استودیو پیکسار در خدمت شما هستیم، انیمیشنی که در مقاله انیمیشنهای برتر سال ۲۰۱۹ به آن اشاره شده بود و بسیاری از ما با آن خاطره داریم، انیمیشنی که ۲۴ سال پیش نخستین قسمت آن تحولی بود در صنعت انیمیشن، و قسمت سوم آن پایانی بود فوقالعاده برای یک اثر سه گانه.
لااقل همه بدین شکل فکر میکردیم، اما زمانی که ۹ سال از قسمت پیشین میگذشت خبر ساخت قسمت ۴ این انیمیشن به میان آمد، خبری که این سوال را در ذهن همه ایجاد کرد: «مگه داستان تمام نشده بود؟»
احتمالا تا به حال متوجه شدید که درباره چه انیمیشنی صحبت میکنیم. درست است، داستان اسباب بازی ها!
با شنیدن خبر ساخت قسمت ۴ داستان اسباب بازی ها همه ما بعد از دیدن قسمت سوم این سری و پایان احساسی آن با خودمان میگفتیم که داستان باز و وودی هم به سر آمد و به پایان رسید اما پیکسار معتقد بود که حرفهای بسیاری ناگفته مانده که باید گفت، اما باید دید که واقعا چیزی برای گفتن بوده یا نه؟
در این مرحله مردم به دو دسته تبدیل شدند، بخش بسیاری با تصور آن که این قسمت از سری حاصل طمع پیکسار خواهد بود انتظار یک فاجعه را داشتند و برخی نیز به معجزه پیکسار خالق انیمیشنهای فوقالعاده ایمان داشتند، شما جزو کدام دسته بودید؟ آیا بعد از دیدن انیمیشن نظر شما تغییر کرد؟ تجربیات خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
با ما همراه باشید!
برای مطالعهی خلاصه داستان و عوامل انیمیشن میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید
برای دیدن این انیمیشن زیبا میتوانید از طریق لینک زیر اقدام کنید یا آنرا به صورت زنده از طریق زیر مشاهده فرمایید.
انیمیشن داستان اسباب بازی های ۴
تذکر: این متن حاوی اسپویل میباشد!
تفاوتهایی عظیم در پلات داستانی
داستان با مروری بر قسمتهای پیشین این اثر آغاز میشود که در این بین پیکسار خاطرهای را با ما در میان میگذارد و داستان ناپدید شدن بو(Bo) را برایمان روایت میکند، سپس به سراغ یک مرور سریع از قسمتهای پیشین میرود و در نهایت ما را به زمان حال پیش بانی میآورد.
در سریهای پیشین این اثر ما شاهد آن بودیم که اسباب بازیها همواره از این که اندی آنها را فراموش کنند میترسند و به دنبال جلب توجه و محبوبیت نزد او هستند، اما در پایان قسمت سوم با بزرگ شدن اندی و راهی شدن او به کالج، عروسکها به دختر همسایه بانی اهدا میشوند و پرونده عدم توجه اندی بسته میشود، اما…
کابوی ما بالغ شده!
از آنجایی که بانی یک دختر است پس به صورت طبیعی جسی را بیشتر از وودی برای بازی و کلانتر شدن ترجیج میدهدو باز وودی دچار بیمحلی میشود، همه با خود میگوییم همان داستان پیشین، وودی در جست و جوی محبت و توجه!
اما پیکسار به خوبی نشان میدهد که تنها ما نیستیم که با این اثر بزرگ شدهایم بلکه وودی هم بزرگ و عاقل شده، این بار تنها چیزی که برای وودی مهم است خوشحالی صاحبش بانی است و همین مسئله باعث میشود تا وودی به عنوان بزرگ جمع اسباب بازیها با آنها مخالفت کرده و خود را مخفیانه برای کمک به بانی برای اولین روز کودکستانش در کیف او جاسازی کند.
بسیاری از ما و حتی کاراکترها با دیدن این کار وودی میگویند نه باز هم همان داستان قبلی اما وقتی وودی در کودکستان مخفیانه به بانی کمک میکند تا روز اولش را به خوبی بگذراند نظر بینندگان تغییر میکند. این کمک منجر میشود تا بانی با کمی آشغال اسباب بازی بسازد و به آن عشق بورزد، و به مانند پیشین ما این عشق را با نوشتن نام صاحب زیر کفش عروسک میبینیم.
احساسات میان اسباب بازیها
نکته دیگری که باید به آن اشاره نمود آن است که ما همواره در قسمتهای قبل شاهد ری اکشنهای اسباب بازیها نسبت به رفتار صاحبانشان بودیم، و بیشتر احساسات اسباب بازیها مرتبط به صاحیانشان بود اما در این قسمت ما شاهد آن هستیم که حال این اسباب بازیها با یکدیگر یک جامعه مستقل تشکیل دادهاند و حال پس از گدران ۳ سری با یکدیگر نسبت به هم احساساتی انسانی دارند، و مهمترین شخصی که باعث به نمایش در آمدن این احساسات شده شخصیت فرعی سریهای پیشین بو(Bo) است.
هویت
فورکی یا همان آشغال اسباب بازی قصهی ما درکی از هویت خود ندارد و هنوز فکر میکند که تکهای آشغال است و باید خود را به زبالهدان برساند. نکتهای که اینجا برای هر بینندهای واضح میشود رشد عقلی و بلوغ وودی است. وودی این بار دیگر دنبال جلب توجه بانی نیست بلکه تمام تلاشش را میکند تا به فورکی هویت و هدفی برای زندگی ببخشد زیرا که حالا این فورکی است که اسباب بازی محبوب است، و وودی نیز اعتقاد دارد که تنها فورکی است که میتواند به بانی در روزهای سخت کودکستانش کمک کند.
شاید یکی از حرفهایی که این قسمت تلاش در گفتنش به ما دارد این باشد که شما هر چه قدر هم عجیب و غریب باشید باز هم باید برای زندگی خود هدفی داشته باشید و مطمئن باشید همواره برای شخصی با ارزش و مهم هستید.
البته شاید بتوان در این مورد نظرات دیگری نیز داد، به عنوان مثال بانی را به عنوان مادر در نظر گرفت که فورکی کودک اوست، و در این حالت میتوان به عشق مادر به فرزند خود اشاره نمود، البته این تحلیلها و نظرات همگی بستگی به دید ما نسبت به انیمیشن دارد و ممکن است بسیاری از تحلیلها برای ما جالب به نظر نرسند، پس ما از شما میخواهیم تا نظرات خود را با ما در میان بگذارید تا با نام خودتان در این مقاله افزوده شوند تا شاید دید جدیدی به دیگران ببخشند.
من یه چنگالم نه چیزی بیشتر
همانطور که قبلا به آن اشاره نمودیم یکی دیگر از شخصیتهای جدیدی که در این انیمیشن شاهدش هستیم، اسباب بازی خودساخته بانی، فورکی است که تبدیل به عروسک محبوب بانی میشود. شاید یکی دیگر از حرفهایی که این انیمیشن برای گفتن به بینندگان خردسال خود داشته باشد آن باشد که نیاز نیست تا اسباب بازی گرانی داشته باشید تا شاد باشید حتی میتوان با اسباب بازیهای ارزان هم شادی را به دست آورد.
یکی از موضوعات جالب آن است که فورکی یک چنگال یکبار مصرف و آشغال بوده اما با گذاشتن چشم و دست و پا او نیز زنده میشود و لب به سخن میگشاید، شاید یکی دیگر از تحلیلهایی که بر این واقعه میتوان کرد آن باشد که هر چه در اطراف ما باشد زنده است و تنها نیاز است تا ما به آن روح ببخشیم.
در ابتدا ما شاهد آنیم که فورکی حاضر به پذیرش هویت اسباب بازیطور خود نیست و علاقهای ندارد تا صاحبی داشته باشد، اما این کابوی ماست که اعتقاد دارد که وجود اوو برای بانی ضروری است و تمام تلاشش را میکند تا مانع آن شود تا او به زبالهدان بازگردد. ما به بخش زیبای ماجرا اشاره کردیم این که هر کس با هر کم و کاستی و میتواند مورد لطف و علاقه قرار گیرد اما این داستان بخش تاریکی نیز دارد و آن این است که ذات آدمی قابل تغییر نیست.
درکهایی متفاوت
در نهایت پس از تلاشهای فراوان وودی برای جلوگیری از فرار فورکی او از پنجره به بیرون فرار میکند و وودی فداکار نیز به دنبال او دیگران را تنها میگذارد و به دنبال فورکی میرود، پس از یافتن او ما شاهد آن هستیم که وودی این اسباب بازی را شیفته خودش میکند و با حرفهایش از دنیای اسباب بازیها هویت اسباب بازیها را به فورکی میگوید و در این لحظه است که فورکی نیز شروع میکند از دنیای آشغالها گفتن و در نهایت ما شاهد آن هستیم که فورکی هویت اسباب بازی گونه خود را با دید آشغالی خود درک میکند و این یکی از زیباترین لحظات است.
هر کس خودش باید چیزی را بفهمد حرفها تنها محرک هستند نه چیزی بیشتر!
یکی دیگر از جاهایی که ما شاهد دنیاهای مختلف میان اسباب بازیها هستیم برخورد اول بو با وودی است، در آنجا یکی صاحب داشتن را فوق العاده میداند و دیگری آزادی را ترجیح میدهد، اما…
کاراکترهایی در ظاهر یکسان
حال وقت آن رسیده تا از شخصیت به ظاهر منفی این داستان سخن بگوییم، بانی عروسکی که در عتیقه فروشی خاک میخورد و تنها دلش میخواهد مورد توجه نوه دختر صاحب مغازه قرار گیرد، در ابتدا با خودمان میگوییم که بانی نیز فرقی با خرس توت فرنگی قسمت پیشین ندارد اما یک سکانس کافی است تا ما نیز به معصوم بودن این دخترک ایمان بیاوریم…
عروسکی که تنها به خاطر وجود نقص در جعبه صوتیاش دور انداخته شده و هر روز به امید یکبار خاله بازی با نوه صاحب مغازه تمرین مراسم چای خوری میکند. حال او در تلاش برای برطرف کرن نقص خود و یافتن راهی برای بازگشت به جامعهای است که از آن طرد شده.
شاهزادهها همیشه سوار بر کالسکه نیستن شاید تو یه راسو باشن!
همونطور که قبلا هم اشاره کردیم توی این قسمت از انیمیشن ما شاهد بازگشت یکی از شخصیتهای پیشین این سری هستیم، دختر چوپان، بو!
با بازگشت این شخصیت و برانگیخته شدن احساسات کابوی ما، صحنههای عاشقانهی یسیاری در انیمیشن به چشم میخورد برخی از این سکانسها ما را به یاد کازابلانکا میاندازد و برخی ما را به یاد عاشقانههای تینیجری مدرن، اما آنچه که این کاراکتر را برای ما جذاب میکند که برخلاف آنجه که ما در سریهای پیشین دیدیم، Bo دیگر دامن پف پفی به بر ندارد و شبیه اسباب بازیهای متشخص برخورد نمیکند.
آزاد زندگی میکند و به هرجا که بچهها باشند میرود، دیگر به صاحبی دل نمیبندد و آزاد در شهربازی میچرخد.
تازهواردین به هم دوخته
در این قسمت ما شاهد ورود دو اسباب بازی به هم دوخته هستیم، دو اسباب بازی با ظاهری با مزه اما رفتاری خشن که باعث خلق صحنههای کمدی فوقق العادهای میشوند که هر بینندهای را به خنده میاندازد. بانی و داکی دو اسباب بازی که در شهر بازی به عنوان جایزه قرار گرفتهاند و هیچ کس تا به حال آنها را برنده نشده (همگی میدانیم چرا (: ) در نهایت با ورود باز به جایگاه جوایز آنها یک پله پایینتر میروند و احتمال برنده شدنشان از صفر به منفی میرسد، و آنها همهی اینها را از چشم باز لایتیر میبینند پس برای تلافی خود را به دنبال او میاندازند و در نهایت خود را به بانی قالب میکنند.
البته باید به صداپیشگان این دو عروسک، جردن پیل و کیگن مایکل، نیز اشاره کرد که برای ایجاد این تضاد خارقالعاده و طنز سنگ تمام گذاشتند.
البته بهتر است از دوک کابوم، بدلکار حرفهای این انیمیشن با صداپیشگی کیانوریونز و گذشتهی تلخ و طنزش غافل نشویم که حقیقت تبلیغات را برای ما و کودکان بازگو میکند.
آخرین کلام
دیالوگهای طنز شوخیهای به موقع چیزی است که در این اثر کم نیست و سکانسهای فوقالعاده احساسی فراوان که هر بینندهای را منقلب میکند. و در نهایت پایان فوقالعاده احساسی آن که چیزی دست کم از چایان سری پیش نداشته یا شاید بتوان گفت احساسی تر از قسمت قبلی. تمامی این تفاسیر ما را به این نتیجه میرساند که شاید بتوان گفت بهترین پایان برای این سری همان قسمت پیشین بود ولی ولی این قسمت نیز حرفهای بسیاری برای گفتن داشت و یک پایان احساسیتر را به بینندگان خود ارائه نمود.
ایراد که همیشه هست از توجه بسیار به وودی گرفته و نادیده گرفتن اسباب بازیهای دیگر، مثل آقای سیب زمینی و تیرکس و … اما نیمهی پر لیوان خیلی بیشتر از خالی آن است.
حتما این انیمیشن زیبا را با خانواده خود از طریق سایت باباوید تماشا کنید.
منتظر نقد و نظرات شما دوستان عزیز هستیم.
خیلی ممنونم از مقاله قشنگتون
چه تحلیل خوبی از شخصیت ها داشتید ولی بعد فنی و اجرایی رو بحث نکرده بودید.
در کل خیلی متن خوبی بود
ممنون از زحماتتون
https://babavid.com/v/4573
هم عالی بود
ممنون