theme wordpress
هنری

مکاتب داستان نویسی_آوانگاردیسم

با عرض سلام خدمت شما خوانندگان عزیز و گرامی.

با سری مقالات مکاتب داستان نویسی در خدمت شما هستیم. موضوعی که برای افراد دست به قلم و خوانندگان کتاب موضوعی است حائز اهمیت و بسیار جالب.

امیدوارم ما را در ادامه همراهی کنید و نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.

در ابتدا می پردازیم به تعریفی از کلمه مکتب و پس از آن به معرفی یکی از مکاتب داستان نویسی.

مکتب

مکتب اصولا مجموعه ای از ویژگی ها و خصایصی است که شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر کشوری، در ادوار مختلف، در ادبیات به وجود می آورد. این ویژگی ها و خصایص به صورت یک کل، آثار نویسندگان یک دوره را از آثار نویسندگان دوره ی بعد متمایز می سازد.

گفتنی است که هر مکتبی دنباله و نتیجه ی طبیعی مکتب قبل از خود و گاهی نیز واکنش و اعتراضیه ای علیه مکتب قبلی است.

این نکته قابل اشاره است که مجموعه ی خصوصیات و ویژگی هایی که معمولا در هر مکتبی وجود دارد، پرداخته و تدوین شده ی منتقدینی است که بعد از وقوع مکتب و سیر طبیعی آن، همه ی این نمودار ها را جمع آوری و به مکتبی اطلاق کرده اند و آن را از مکاتب دیگر مجزا ساخته اند.

اکثر آثار هر دوره که بدان مکتب وابسته اند، معمولا دارای همان خصوصیات و ویژگی ها هستند. در حقیقت، باید اشاره کرد که بیشتر پایه گذاران نخستین مکاتب از خصایص خاص آثار خود آگاه نبوده اند از مکتب های هنری جهان معاصر گاهی اگاهانه توسط تعدادی از هنرمندان به وجود آمده و بعد ها بیانیه‌ی ادبی و هنری آن ها تدوین و اعلام شده است.

مکتب و فلسفه

اصولا در آن سوی هر مکتبی یک جهان نگری فلسفی نهفته و یا اینکه از دیدگاه های فلسفی تغذیه شده است. به دیگر سخن، قبلا یک مکتب فلسفی به وجود آمده و سپس در ادبیات نیز تاثیر گذاشته و آثاری با خصوصیات آن مکتب فلسفی در زمینه ی ادبیات نیز به وجود آورده است (مثل تاثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم در ادبیات و یا مکاتب دیگر فلسفی.)
در سری مقالات، مکاتبی بررسی می شود که ادوار مختلف داستان نویسی و به ویژه رمان را تحت تأثیر خود قرار داده و آثار متمایزی را به وجود آورده اند که علاقه مندان را به شگفتی وا میدارد.

آوانگاردیسم

نوآوری های مختلف ادبیات داستانی را می توان تحت عناوینی که قبلاً مورد بحث قرار گرفت، طبقه بندی کرد. حتی اثر بدیعی چون بیداری فیه گانها از جیفر جویس، بازنمایی تلاشی بود که ماهیت واقعی یک رویا را برملا می ساخت. این اثر می توانست یک اثر امپرسیونیستی به حساب آید که همچون یک اثر سورئالیستی نشان می داد.

رمانهای کوتاه ساموئل بکت نوعی از رمانهای اکسپرسیونیستی به نظر می آمدند، چون هرچیزی در آنها تحت تابعیت یکی از ایماژهای محوری انسان بود و به صورت موجودی محروم مجسم شده بود و رنجیده از بتی بود که نمی خواست آن را باور کند. این داستانهای کوتاه از این نظر کوتاه نوشته شده بودند که عدم قابلیت زبان را برای بازنمایی و بیان حالات انسانی برسانند.

ساموئل بکت

درضد رمانهای فرانسوی انسانی تصویر شده که از همه چیز خلع و نهی گشته است. این رمانها شاید تنها رمان هایی باشند که شکاف واقعی با تکنیک و فن سنتی رمان نویسی قرن بیستم را ایجاد کرده اند.
نا رضایتی از محتوای رمانهای سنتی و روشی که خوانندگان را برای انتخاب رهیافت، مرزبندی می کرد، موجب شد تا میشل بوتور در رمان متحرک، مواد داستانی خویش را به گونه نوعی دایرهالمعارف کوچک عرضه کند تا آنجا که خواننده جهت های خود را نه از طریق توالی منطقی وقایع، بلکه از طریق طبقه بندی الفبایی کج بیابد.

میشل بوتور آوانگاردیسم
میشل بوتور

نابوکف در رمان آتش زرد (۱۹۶۲) یک شعر ۹۹۹ بیتی از لوازم نقد را در اختیار خواننده قرار داد که به وسیلۀ دیوانه ای گرد آوری شده بود.اگر مفهوم قدیمی و سنتی جهت داستانی را ( شروع در شروع و الی آخر) که سیال است در نظر بگیریم، رمان آتش زرد یک رمان واقعاً فکری است.

در انگلستان ب.س.جانسن تعدادی از رمانهای «جهت دار دروغین» نوشت. تأثیر استرن در آنها، این رمانها را حتی از منظر سنتی، قابل دسترس و طبیعی کرده بود. یکی از رمانهای جانسن به صورت بسته ای از فصل های گسسته عرضه شده و درواقع به گونۀ الله بختکی نوشته شده و به روش های مختلف نیز خوانده می شود.

ویژگی های آوانگاردیسم

تکنیکهای موجود آوانگارد، گرچه همه شان قابل فروش نیست، ولی بی شمارند.

یکی از تهمیدات ترکیب هم آوایی روایت اصلی با یک داستان حاشیه ای است که بالاخره مثل آبی، خیز می کند و دیگران را فرو می گیرد. رمانی نوشته شده ( گرچه چاپ نشده) که در آن کلمات طوری پیچیده شده ( نظیر دم موش یا قصه آلیس در سرزمین عجایب) تا موضوعات طبیعی را به طور وضوح در روایت بازنمایی کند.

باروز یک تکنیک سه ستونی را تجربه کرد که در آن سه روایت موازی هم توجه خواننده را به خود جلب می کرد.

اما نویسندگانی چون بورخس و نابوکف فراتر از نوآوری تکنیکی رفتند; برای آنها سوأل اصلی، اعتنا و توجه دگر باره به ذات و جوهرۀ ادبیات داستانی بود.

بورخس حتی در یکی از داستانهایش خواننده را از توهم خواندن یک داستان تخلیه می کند، چون داستان به تدریج به تحلیل می رود و نویسنده باور و ایمان خود را درباره دست ساختش از دست می دهد.

رمانهای بورخس و نابوکف نشان دادند که می توانند به صورت شعر ویا جستار های فلسفی جلوه کنند اما آنها را نمیتوان در عین حال که ادبیات هستند، تبدیل به ترکیب بندهایی کرد که هیچ نوع ارتباطی با عالم احساس و اندیشه و حس نداشته باشند.

رمان نویس می تواند با هنر خود هر آنچه می خواهد انجام دهند و حتی دنیا را تفسیر و بازنمایی کند که خواننده آن را به صورت موجود و یا قابلیت موجود کشف می کند.

آوانگاردیسم دقیقا چیست؟

اصلاً آوانگاردیسم یک اصطلاح قرار دادی است که به نهضت های هنری قرن بیستم اطلاق می شود و از ویژگیهای آن جدایی از سنت گذشته ایماژ هنری رئالیستی و جستجوی ابزار جدید بیانی و ساختار صوری است.

تاریخچه آوانگاردیسم

این اصطلاح نخستین بار در نقد دهۀ ۱۹۲۰ به کار رفت و در دهۀ ۱۹۵۰ همه گیر شد. آوانگاردیسم در سالهای پیشرفت سریع خود (۳۰-۱۹۰۵) تعدادی از مکاتب و جریانهای مدرن را نظیر فوویسم، کوبیسم، فوتوریسم، اکسپرسیونیسم، داداییسم، سورئالیسم، ادبیات جریان سیال ذهن، موسیقی اتونی و غیره را انعکاس داد.

از این رو گرایشهای متناقض، استادان گوناگون همراه با آبشخور های خلاقه مختلف و زیبایی شناسی متفاوت و موقعیت های اجتماعی و ایدئولوژیک در جریان عمومی آوانگاردیسم در خصومت های شدید اجتماعی این عصر چهره نمود، مثلاً انحطاط تمدن غرب، بحران هنر و تشتت و یأس در رویارویی با فجایع اجتماعی و آشوبهای انقلابی.

درگیری های ذهنی نویسندگان آوانگاردیسم

درگیری های ذهنی نویسندگان آوانگاردیسم

بعضی آوانگاردیست ها از فساد جوامع اروپایی در عذاب بوند. برخی دیگر در آشفتگی و هاویه تجارب ذهن گرا فرو غلتیدند. آنها اغلب به فلسفه بدبینی آنارشیستی و واژگونی ارزشهای جهانی چنگ زدند. آنها نوعی از حالت اضطراب، نگرانی، تنش رنج را در آثارشان بازتاب دادند و در مقابل زندگی به اعتراض نشستند و یا از آن دوری گزیدند و با نیهیلیسم پیوند خوردند و هنر را در هزارتویی از انحرافات ذهنی فرمالیسم کامل فرو بردند.

برخی از آوانگاردیستها همچنان در موقعیت زیبایی شناختی ذهن گرا باقی ماندند و ستونهای مدرنیسم را بر پا کردند مثل جیمز جویس، ماریل پروست، پل کله، واسیلی کاندیسکی، سالوادور الی.

دوگانگی، تناقض و التقاط گرایی مداوم هنری از ویژگی های آوانگاردیسم هنری آنها بود.

جمع بندی

در نهایت آوانگاردیسم را می توان محصولی از فرد گرایی جوامع سرمایه داری غربی دانست. گرایشهای تازه و نوپایی از آوانگاردیسم پس از جنگ دوم جهانی در غرب چهره نمود. تئاتر پوچی، رمان نو، شعر تجسمی، شعر گروه۱۹۶۳ ایتالیا از بازتابهای جدید این نگرش بود.

آوانگاردیسم به طور روز افزونی نشان و داغ نخبه گرا پیدا کرد و تا حدودی روح ضد امپریالیستی را در خود بازتابانید. البته چیزی نگذشت که هرچه بیشتر در تجربه گرایی فرمالیستی نیز جذب شد.

اینها تمام آن چیزی است که مکتب آوانگاردیسم را تشکیل داد.

سعیمان را کردییم تا آنجا که ممکن است این مکتب را برای علاقه مندان توضیح دهیم. گر چه این تمام آن چیزی نیست که می توان درباره این مکتب بیان کرد بلکه توضیحاتی ساده و پایه برای علاقه مندان است تا دنباله آن را گرفته و بیشتر درباره آن بخوانند.

به گونه ای این مطلب را می توان اولین پله برای شناخت این مکتب دانست.

امیدوارم از قدم گذاشتن بر روی این پله راضی بوده باشید و اطلاعات مفیدی به دست آورده باشید.

در مقالات آینده  آشنایی بیشتری با مکاتب مختلف دیگر پیدا می کنیم و در نهایت به بحث نهایی خود می پردازیم، پس ما را در ادامه دنبال کنید و نظرات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن